داستان حضرت لقمان وعزیر

 

2-پسرم!اگر به اندازه سنگینی خردلی ،عمل، نیک یا بد باشد ودر دل سنگی یا در گوشه ای از آسمانها وزمین قرار گیرد،خداوند آنرا در قیامت برای حساب می آورد ،خداوند دقیق وآگاه است

 

3-پسرم!نماز را برپا دار وامر به معروف ونهی از منکر کن ودر برابر مصائبی که به تو میرسد با استقامت وشکیبا باش که این از کارهای مهم واساسی است

 

4-پسرم!با بی اعتنایی از مردم روی مگردان ومغرورانه بر زمین راه مروکه خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد

 

5-پسرم!در راه رفتن اعتدال را رعایت کن ،از صدای خود بکاه که زشت ترین صداها ،صدای خران است.

 

 شرح حال حضرت عزیر

 

 عزیر یکی از پیامبران بوده که نام مبارکش 1بار در قرآن آمده است.پدر و مادر عزیر در منطقه بیت المقدس زندگی میکردند.خداوند 2 پسر دوقلو به آنها داد که یکی را عزیر ودیگری را عَزرَه نام نهادند.ایندو باهم بزرگ شدند تا به 30 سالگی رسیدند.عزیر ازدواج کرده وصاحب پسری شد.عزیر در این ایام قصد سفر کرد بنابراین با اهل وعیالش خداحافظی کرد وبه همراه آذوقه سوار الاغش شد وحرکت کرد تا به یک آبادی رسید.آبادی به شکل وحشتناکی به هم ریخته و ویران شده بود واجساد واستخوانهای مردمانش آشکار بود.عزیر با دیدن این منظره به یاد معاد افتاد وبا خود در این فکر بود که خداوند چگونه این اجساد را مبعوث خواهد کرد.او در این فکر بود که خداوند جانش را گرفت و100 سال در زمره مردگان قرار گرفت وسپس بعد از100سال زنده شد.

 

فرشته ای از جانب خدا به او گفت :چقدر در این بیابان خوابیده ای؟ واو در جواب گفت :شاید 1روز یا کمتروفرشته جواب داد بلکه 100 سال در اینجا خوابیده ای واکنون به غذایت نگاه کن که سالم مانده ونیز به الاغت نگاه کن که به چه روز ی افتاده است!!ونگاه کن که خداوند چگونه او را دوباره زنده میکند.عزیر به توانایی خدا اذعان کرد وبه آرامش رسید،سپس سوار الاغ خود شد وبه سوی خانه اش حرکت کرد.وقتی به زادگاه خود رسید همه چیز را تغییر کرده دید ومسیر خانه خود را با زحمت پیدا کرد وبه سمت خانه رفت.در آنجا پیرزنی را دید که لاغر وخمیده ونابینا بود.از او پرسید آیا منزل عزیر همین است؟پیر زن جواب مثبت داد اما گریه کرد و گفت: دهها سال است که عزیر مفقود شده ومردم او را فراموش کرده اند،تو چطور او را میشناسی؟

 

 عزیر پس از معرفی خود داستانش را برای پیر زن تعریف کرد.اما پیر زن که مادر عزیر بود او را انکار کرد وگفت:اگر تو عزیر هستی دعا کن تا ضعف ونابینایی من برطرف شود!(عزیر مستجاب الدعوه بود)

 

عزیر او را دعا کرد و مادرش شفا یافت وسپس او را شناخته ودست وپایش را بوسیده و او را نزد بنی اسرائیل برد وماجرا را به فرزندان ونوادگانش خبر داد.آنها بازهم از عزیر نشانه هایی خواستند  وچون عزیر به درستی آن نشانه ها را داد تصدیقش کردند وبا او پیمان وفاداری به دین خدا را بستند اما کافر شده واو را پسر خدا خواندند.

 

منابع قرآنی:

 

لقمان:12-13-16-17-18-19/بقره:295/توبه:30

 

 


نظرات شما عزیزان:

بی نهایت آگهی و تبلیغات رایگان
ساعت8:40---19 بهمن 1394
با سلام

دوست عزيز و کاربر گرامي

درصورتي که تمايل داريد بي نهايت آگهي رايگان ثبت نماييد و کارها و تبليغات خود را به ديگران معرفي نماييد فرصت را از دست ندهيد

همين حالا مي توانيد اين کار را انجام دهيد

فقط کافي است بر روي لينک زير کليک نمايد

http://www.niyazmandy.com



آدرس کانال تلگرام ما:

https://telegram.me/niyazmandy_com



موفق و پيروز باشيد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: داستان پیامبران ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, | 8:37 | نویسنده : محمد |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • سحر دانلود